Monday, 22 April 2013
Saturday, 20 April 2013
A Guide to Lloyd Bacon
"I see that the public gets action. Some others may use motion pictures as a vehicle for a psychological study. I haven't that patience." -- Lloyd Bacon
One of classical Hollywood's contract director with a solid craftsmanship and great sense of economic in execution, Lloyd Bacon, was a prolific man of action, comedy and other fast-paced Warner dramas for nearly four decades. He virtually made 100 films that regardless of their varied qualities always convey that swinging pace associated with Warner' "tough" pictures and beyond. If one carefully sieve a career of 100 films, she or he will definitely come out with five or more films for keeps. As in the Bacon's enduring filmography I found 42nd Street, Footlight Parade, Marked Woman, Brother Orchid, San Quentin, Moby Dick and the Invisible Stripes as examples of his great sense of timing, his eye for composition and flawless entertainment.
Lloyd Bacon's name usually evokes the memory of pre-code Hollywood and early talkies, as his best films were made during that era. However he is also one of the least exploitative figures of the pre-code films that might be mistaken for mediocrity. Aside from being one the best comedy/musical and action specialists on Warner lot, he was known for his good ability to guide actors, as some of the best films of Pat O’Brien, James Cagney and Ann Sheridan were tidily directed by Bacon.
Wednesday, 17 April 2013
John Ford in 12 Frames
فورد در دوازده نما: صف طويل خاكستري
The
Long Gray Line
کارگردان: جان فورد؛ فیلمنامه: ادوارد هوپ؛
فیلمبردار: چارلز لاتون جونیور (و چارلز لنگ)؛ طراحان صحنه: رابرت پیترسون، فرانک
تاتل. 1955، تکنیکالر، سینمااسکوپ ( نسبت 2.55 به 1)، 138 دقیقه، استودیوی کلمبیا.
متوسط طول هر نما: 13 ثانیه. بازيگران: تايرون پاور (مارتين ماهر)، مورين اوهارا
(مري اودانل)، دانالد كريسپ (پدر مارتين)، وارد باند (هرمان كوهلر).
***
صفِ طویلِ خاکستری اولين فيلم اسكوپ جان
فورد و داستان نيم قرن از زندگي مارتين ماهر، مهاجر ايرلندي، در
پادگان آموزشي «وست پوينت» است و ماجراي زندگي او را از ورودش به «وست پوينت» ، به
عنوان ظرفشور، تا دوران افسري، ازدواج، مربيگري و در نهايت جنگ جهاني دوم نشان
ميدهد. اين فيلم كه يكي از تلخترين آثار فورد خوانده شده شايد تنها فيلم نظاميِ
غير وسترنِ او باشد كه تضاد بين زندگي سربازان با فرصتطلبي سياستمداران را با
صراحت كمسابقه و زباني گزنده روايت ميكند. در آن، تمام اجزاء واضح و حتي بديهي
به نظر ميرسند (ارتش، خانواده و مسئوليت فردي) اما در واقع يكي از معدود فيلمهاي
فورد است كه ريشهها را زير سؤال ميبرد؛ مرثيهاي است بر «روياي آمريكاييِ» يك
ايرلنديِ كاتوليك؛ مرثيهاي است كه فورد براي خودش و ديگراني مثل خودش سروده است.
Thursday, 11 April 2013
Film Ads In Iran#31: Elvis
Fun in Acapulco |
I was born in a family of six with two sisters close to my age who naturally became my playmates and fellow expeditionary. We discovered many things together and among the things we innocently loved there was Elvis. We had few Elvis films on VHS, but our favorite was a long anthology film of his Hollywood career, assembled and edited by Andrew Salt. Yes, the place was Islamic Republic of Iran and the time, 1990s when the country was slowly recovering from the devastation of a war.
Elvis Presley films were shown in Persian-dubbed version in the pre-revolutionary Iran, but there is no indication that he was as popular in Iran as other places in the world. The above picture and two more below are scans of Elvis film ads in Iran from that period.
To conceive what a weird and sometimes confusing melting pot was the film culture in Iran, I draw your attention to two other films promoted on the first ad (above), one for screening of Jerry Lewis' Leave It Up (who was bigger than Elvis or anyone else in Iran) and the other, quite surrealistically, promoting the Russian version of Hamlet by Grigory Kozinetsev which is indeed a masterpiece.
It can be interpreted as a sign of apathy toward the rock 'n' roll star, as the aforementioned ad introduces Fun In Acapulco as the Ursula Andress' new film ("who caught the world's attention by Dr. No," the ad reads) rather than leaning on Elvis as the major box-office drive of the film.
Monday, 8 April 2013
In Memoriam: Les Blank (1935-2013)
Les Blank, a fascinating individual and director of some remarkably personal documentaries passed away yesterday. I hardly have anything to say about him, at least worthy of his long and adventurous career, since I knew his ouvre only sporadically. However, I hope the stream of obituaries following his death would serve the purpose of shedding light on the career of the man "whose sly, sensuous and lyrical documentaries about regional music and a host of other idiosyncratic subjects, including Mardi Gras, gaptoothed women, garlic and the filmmaker Werner Herzog, were widely admired by critics and other filmmakers if not widely known by moviegoers."
Here, I'll draw your attention to one of Blank's very early films, which happens to be one of the best jazz films produced under the umbrella of independent, ciné-vérité movement of the 1960s. Les Blank made many films about music, including The Blues Accordin' to Lightnin' Hopkins (1968), of course if one doesn't mention incorporating jazz and blues music in his non-musical films. During five tireless decades of film-making, the portrait of Dizzy Gillespie stands out as probably one of Blank's most accomplished cinematographic discovery of music and musical ideas.
Saturday, 6 April 2013
Friday, 5 April 2013
Scorsese by Ebert (RIP Roger Ebert)
با اين وجود هميشه درسهايي براي يادگرفتن از ايبرت وجود
داشت، به خصوص اگر نوشتن براي روزنامه و يا مجلههاي با گرايشهاي عامهپسند
كارتان باشد. مثلاً طوري كه ايبرت داستان فيلم را بازگو ميكرد، هم داستان تعريف
كردن بود (كه از نظر من هميشه اتلاف كاغذ بوده) و هم تحليل (كه ايبرت آن را با
ظرافتي در خور انجام ميداد). او همچنين فيلمنامهنويس يكي از شوكهكنندهترين
فيلمهايي است كه در سالهاي جدي گرفتن علاقهام به سينما دادم، فيلمي با نام آنسوي
درۀ عروسكها، ساختۀ سلطان فيلمهاي «لُختي» مستقل آمريكايي، راس ماير. فيلمنامهاي
«كيچ»، هوشمندانه، بيپروا و مضحك كه مقدمهاي بود براي افسارگسيختگي هاليوود در
نمايش سكس.
در نهايت ميتوان به كتابهاي ايبرت اشاره كرد كه يكي از آنها،
اسكورسيزي به روايت ايبرت، در ايران چاپ شده و من مقدمهاي براي انتشار آن
در زمستان 1389 نوشتم كه قبلاً در اين وبلاگ منتشر شده و به مناسبت مرگ ايبرت
دوباره آن را تكرار ميكنم:
Wednesday, 3 April 2013
Space in Film (A Lecture)
من براي سه دورۀ
نسبتاً طولاني و فشرده در مشهد تدريس سينما را با نتايجي مقبول آزمودم. بار اول
براي سي جلسۀ سه ساعته تاريخ سينما را از آغاز تا دهه 1960 در موسسهاي به نام
آگاهفيلم درس دادم كه تجربهاي بسيار آموزنده براي خودم بود، اگر چه از نظر مالي
فقط مدخلي تازه در كتاب اشتباهات زندگيام بود. بار دوم زبان سينما را در جلساتي
دربارۀ نما، رنگ، نور، فضا، تدوين و بقيه عناصر سينمايي در ده جلسه براي يك موسسۀ
زنان شروع كردم كه بالطبع بيشتر شركتكنندگان خانمها بودند و نشان دادند چقدر
بيشتر از مردها آمادۀ درك درست و منطقي زبان سينمايند. بار سوم و آخر، در همان
موسسه زنان و با گروهي كمابيش متشكل از شركتكنندگان دورۀ قبل ژانرهاي سينمايي را در
ده جلسه درس دادم.
اين نوار صوتي
جلسه فضا و معماري در سينماست از دورۀ دوم. طول جلسهها مثل هميشه سه ساعت
است (كه هميشه بين پانزده دقيقه تا نيم ساعت طولانيتر از پيشبيني اوليه به درازا
ميكشيد، بدون اينكه شركتكنندهاي جلسه را ترك كند.) شيوۀ هميشگيام، مقدمهاي
به مدت حدود بيست دقيقه بود، بعد نشان دادن اسلايدها و بعد نمايش تكههاي از فيلمها.
متأسفانه در اين فايل صوتي اسلايدها و فيلمها وجود ندارند، اما از روي نامشان ميتوانيد
به نوعي فيلموگرافي دربارۀ آن موضوع دست پيدا كنيد، و چه بسا كه بسياري از فيلمهاي
اشاره شده در اين جلسه را پيشاپيش ديدهايد.
بخش اول
بخش دوم
Tuesday, 2 April 2013
Jesús Franco (1930-2013)
خسوس فرانكو، روباتِ
فيلمسازِي اسپانياييتبار و سلطانِ سينماي مدرن ردۀ B، سينماي «آشغال» اروپايي، سينماي «اكسپلويتيشن»، سينماي
اروتيك و هر عنوان ديگري مبني بر سوءاستفاده، اغراق و زيادهروي در سينماي فراملي
اروپا، امروز در 82 سالگي در مالاگاي اسپانيا درگذشت.
او نزديك به 200
فيلم در ژانرهاي مختلف و با نامهاي متفاوت و مستعار كارگرداني كرده است. بين آنها
جِس فرانك، جِس فرانكو، كليفورد براون، جي پي جانسن، لني هِيدِن، كندي كاستر،
ديويد كون، ديو تاف، دن سايمن، فرانك هولمن، فرانكو مانرا در فيلمهاي بيشتري
تكرار شدهاند. اگرچه براي كارگرداني با وسوسهاي ابدي براي سكس و شكنجه، داشتن
نامي مثل خسوس فرانكو به خودي خود به يك شوخي شبيه است (خسوس همان مسيح است و
فرانكو، كه البته اسم رايجي در اسپانياست، نام ديكتاتور سفاك اسپانيايي است كه مهمترين
فيلمهاي خسوس همزمان با حاكميت او ساخته شد. من به تازگي فهميدم كه تلويزيون
اسپانيا در دهههاي 1970 و 1980 از نظر نمايش برهنگي در سطحي بالاتر از بقيه
كشورهاي اروپايي بوده كه براي كشوري كاتوليك بسيار عجيب به نظر ميرسد. به نظر من
بين اين پديده، ديكتاتوري فرانكو و فيلمهاي خسوس فرانكو رابطهاي مهم و قابل
مطالعه وجود دارد.)
Sunday, 31 March 2013
Notes On The Wild Bunch
اين يادداشت شخصي بر اين گروه خشن
از پروندۀ سام پكينپايي كه براي ماهنامه فيلم گردآوري كردم جا ماند. دليلش
يا ازدحام مقالهها بود يا عدم علاقۀ سردبير به اين نوشته كه اين صورت احتمالاً
متن را خيلي ادبي و دور از سبكهاي آزموده شده در ماهنامه فيلم ديده بود. نويسندۀ
اين مقاله آدمي است گوشهنشين، بنابراين حدس ميزنم از آمدن اسمش در اينجا چندان
خشنود نباشد، به خصوص اينكه آدمي است كمالگرا و بعد از نزديك به هشت سال حتماً
نگاه ديگر و تازهاي به اين اثر محبوبش دارد. بنابراين از اسم «فردوسي» به جاي
نويسندۀ مقاله استفاده ميكنم.
مجموعه پكينپا در زمان خودش طولانيترين
پروندۀ ماهنامه فيلم شد (پنجاه صفحه)، اما با كمال تأسف آن بخشي كه به طور
مستقيم زير نظر من گردآوري نشده بود هيچ نشاني از گرايشهايي كه به دنبال آن بودم – به عنوان
مروري «معاصر» بر پكينپا – نداشت و بيشتر شامل نامههاي فدايت شوم بود. اين
مسأله باعث شد تا بعد از آن در هيچ حركت جمعي كه شركتكنندگانش را به خوبي نميشناسم
سهيم نشوم.
فردوسي مينويسد:
«اين گروه خشن و همة فيلمهاي ديگر سام پكينپا
گزارشهايي متواتر از تقديس معصوميتاند. مجموعهاي از رذائل همراه با سلسلهاي
پايانناپذير از كشتن و كشتهشدنها، بهانهاي براي هرچه درخشانتر جلوه دادن برق
معصوميت در چشمان كودكان و دستمايهاي براي تأكيد مستمر بر دوستيهاي مردانه. بيش
از اين همان بازي گلوله و حديث از پا درآمدنهاي همواره است، شكستن، فروپاشيدن و
چهرة ترس را نمايان ساختن در هنگامهاي كه اسطورههاي انسان معاصر از هيأت خداياني
باشكوه به قالبهاي بيجان درآمدهاند.
Subscribe to:
Posts (Atom)