Saturday 8 March 2014

For the International Women's Day

Forough Farrokhzad directing The House is Black,1962

هشتم ماه مارچ، روز جهاني زن، گرامي باد. مجموعه اي از مقالات و يادداشت ها براي زنانِ ايران.



تصوير بالا: فروغ فرخزاد در حال كارگرداني خانه سياه است

Pasolini in Isfahan


In 1973, Pier Paolo Pasolini arrived in Iran. He was there to shoot parts of his new film 1001 Nights, aka Arabian Nights. The shooting took place in Isfahan in central Iran. The stunning blue-tiled mosques were the backdrop of this part. Unlike the absolute tranquility of the architecture and the city, filming in there wasn't as serene. The fact that Pasolini's actors had an intimate moment in a mosque, whether on or off camera, raised a scandal and a mob chased the crew while they were hurriedly packing and fleeing the mosque. But it seems, at least from the pictures you'd see here, that Pasolini gradually learned the secrets of the new land. He learned how to live in a totally new culture, as the subject of his trilogy was life itself.



40 years on, an exhibition, under the title of "The East of Pasolini: Flower of the One Thousand and One Nights" was materialized, mostly thanks to the photographs of Robert Villa who accompanied Pasolini in his Middle Easters saga. Some of the photographs, preserved by Cineteca Bologna - an institution dedicated to preserving the art of cinema in Pasolini's hometown - are presented here. I don't know exactly if they are taken by Pasolini or Villa, but in these photographs one can easily find the ethnological simplicity and the folkloric curiosity of the Life Trilogy. They are the continuation of Pasolini's films of the early 70s. Life and cinema were organically walking on the same direction.

Pasolini in Isfahan

Sunday 2 March 2014

On Resnais' Last: Life of Riley

این یادداشت کوتاه دربارۀ «آخرین فیلم» آلن رنه، زندگی رایلی، را در نمایشش افتتاحیه‌اش در فستیوال فیلم برلین نوشتم. حالا که دوباره به فیلم فکر می‌کنم بیش‌تر به این نکته ایمان می‌آورم که رنه آگاهانه غزل خداحافظی‌اش را کارگردانی کرده بود؛ فیلمی که با نمایی از مجسمۀ مرگ تمام می‌شود.

Mise en scène of Memory, Aesthetics of Silence


Ten Photographs by Alain Resnais


If a film director couldn’t make the film she or he wants to make, there are some other ways to retain the memory of the unmade film. The unrealized projects are often memorialized by writing detailed scripts, or sketches and drawings scenes, as with some of Eisenstein’s unfulfilled projects which came to life through his paper designs.

But if the art of photography, compared to written words and freehand drawing, is closer to cinema, then for some filmmakers it can more accurately capture moments of their desired projects than any other medium, mostly because of photography’s association with the realist mode of representation.

Alain Resnais belongs to the latter group, but his deep fascination with elements of time and space within a still photograph goes beyond a mere desire to document a project in progress—in his case, it becomes the very project itself.

Alain Resnais and Painting

آلن رنه و نقاشي
كتايون يوسفي
از اواسط دهه چهل میلادی، ساخت مستندهایی درباره هنر و هنرمندان در فرانسه رواج یافت و ژانری موسوم به «مستند هنری» (sur l’art) را شکل داد که تا سال‌های پایانی دهه شصت رونق داشت. هدف اصلی این فیلم‌ها، تفسیر آثار هنری با استفاده از تکنیک‌های سینما بود و فیلم‌ها روایت‌هایی تصویری درباره هنرمند، اثر و مراحل خلق آن ارائه می‌دادند. آلن رنه نیز در همین چهارچوب از سال 1947 ساخت مستندهایی درباره هنر را آغاز کرد. ابتدا یک مجموعۀ ده قسمتیِ صامت، به نام «دیدارها» درباره هنرمندان معاصر فرانسوی ساخت که در آن‌ها با بازدید از استودیوی هنرمندان به معرفی آثار آن‌ها می‌پرداخت. بعد از این مجموعه به بهانه نمایشگاهی از آثار وان‌گوگ در پاریس در 1948 سفارش ساخت مستندی درباره نقاشی‌های وان‌گوگ را گرفت. حاصل، فیلم کوتاه 16 میلیمتری‌ای بود که به خاطر استقبال قابل‌توجه از آن، بلافاصله نسخۀ سی و پنج میلیمتری آن نیز ساخته شد. استفاده نوآورانه او از قابلیت‌های سینما آن را تبدیل به یکی از بهترین نمونه‌های این گونه کرد و تبدیل به نقطه عطفی در فعالیت حرفه‌ای رنه شد.

Introduction to Alain Resnais (by Jonathan Rosenbaum)


گنج‌هاي پنهان شاعرِ عواطف و خاطره
جاناتان رُزنبام

آلن رنه بی‌گمان یکی از بزرگ‌ترین کارگردانانِ در قیدحیاتِ ماست و در عین حال، به دلایل مختلف، یکی از دشوارترين‌ها براي بررسي. او جهاني‌ترين چهرۀ موج نوی فرانسه بود، حداقل در فيلم‌هاي اولش (به خصوص هیروشیما عشق من، سال گذشته در مارین‌باد، جنگ تمام شده است، دوستت دارم دوستت دارم و پروویدانس) اما در ادامه به یکی از فرانسوی‌ترین کارگردانانِ فرانسوی بدل شد (نه فقط با نمونه‌های آشکاری مانند عموی آمریکایی من، استاویسکی، مِلو، همان ترانۀ آشنا، نه روی دهان و علف‌های وحشی بلکه حتی با فیلم‌هایی که از دست‌مایه‌های انگلیسی یا تا حدودي آمریکایی گرفته شده بودند، مانندِ می‌خواهم به خانه بروم، دود کردن، دود نکردن، ترس‌های خصوصی در مکان‌های عمومی). حتی قبل از این‌که به سراغ ساخت فیلم‌ بلند برود، بزرگ‌ترین فیلم‌‌های تاریخ سینما را در مورد استعمارگری و نژادپرستی (مجسمه‌ها هم می‌میرند)، اردوگاه‌هاي مرگ (شب و مه)، پلاستیک (ترانه استیرن) و کتابخانه (تمام خاطرات جهان) را ساخت. یکی از شخصی‌ترین کارگردانان مدرن است اما هرگز پای فیلم‌نامه‌های خودش را امضا نمی‌کند. همين‌طور مشهور است براي اين كه يكي از خجالتي‌ترين سينماگران تاريخ است، تا آن حد كه يك‌بار کلر دنی به من گفت رنه همیشه ترجیح می‌دهد خودش را پشت فیلم‌نامه‌نویس‌هايش پنهان كند. او یکی از بزرگ‌ترین منتقدان و مورخانِ سینماست؛ با این‌که هرگز هیچ اثر چاپ شده‌‌اي در اين زمينه نداشته است؛ به خصوص وقتي به خاطر بياوريم كه چطور درس‌هايي درباب هیچکاک و لويي فویاد در سال گذشته در مارین‌باد به ما مي‌دهد؛ يا دربارۀ ارنست لوبیچ در استاویسکی، و يا دربارۀ موزیکا‌‌ل‌های متروگلدوين‌مير در نه روی دهان و اين مثال‌ها را مي‌توان همين‌طور ادامه داد. اغلب این شاعرِ عواطف و خاطره‌ را با یک روشنفکر اشتباه می‌گیرند (شاید به این خاطر که فرانسوی است) یا از سورئالیست بودن او غافل مي‌مانند. اما قطعاً بخشی از پرمایگیِ فیلم‌هایش از آنجا می‌آید که جدا از زیبایی و احساسات نهفته در آن‌ها، بسیاری از گنجینه‌های ارزشمند آثارش پنهانند و به آسانی به چشم نمی‌آیند.



Resnais: A Life

مطلب زیر بیوگرافی آلن رنه از شمارۀ ویژۀ رنه در ماهنامۀ فیلم است که توسط من گردآوری شد. این بیوگرافی را کتایون یوسفی گردآوری کرده است.
 رنه: يك زندگي

آلن رنه کارگردان فرانسوی و یکی از چهره‌های مهم سینمای مدرن به حساب می‌آید. نام او با فرمالیسم و مدرنیسم گره خورده است و زمان و خاطره، کلمات کلیدی‌ای هستند که همواره در نقدها و توصیف فیلم‌هایش به کار می‌روند. او با بهره‌گیری از ادبیات، استفاده از ساختارهای روایی نو، فیلم‌برداری زنده و دلپذیر و تدوین‌های شاعرانه، خالق برخی از بحث‌انگیزترین و جنجالی‌ترین آثار در چند دهه اخیر بوده است. 

London by Resnais

London. Photo by Alain Resnais

Saturday 22 February 2014

Laura Mulvey on Rakhshan Bani Etemad


مالوي و ژيژك. عكس از احسان خوش‌بخت
مقدمه
دورۀ فشردۀ دو هفته‌اي كه با نامِ «نظريۀ انتقادي» در دانشگاه بِركْبِك در انگلستان از دهم تيرماه آغاز به كار كرد يكي از جالب توجه‌ترين تركيب‌هاي ممكن را براي به واكنش واداشتنِ ذهنِ يك پژوهندۀ امروزي داشت. در كارگاه‌هاي مختلف كه توسط بعضي از مهم‌ترين آكادميك‌ها و فيلسوفان معاصر گردانده مي‌شد موضوعاتي از «فلسفۀ راديكال راست» گرفته تا روانكاوي، ملودرام و سرمايه‌داري مورد بررسي قرار مي‌گرفت. در اين برنامه‌ها اگرچه بزرگ‌ترين «سوپراستار» اسلاوي ژيژك محسوب مي‌شد، اما يكي از متفاوت‌ترين‌ رويكردها متعلق به تئوريسين برجستۀ انگليسي لورا مالوي بود كه موضوع گفتارش «ملودرامِ مادرانگي»، به موضوعاتي مثل نظام طبقاتي، احساسات و زندگي خانوادگي مي‌پرداخت. سوژۀ مطالعۀ موردي و خاصِ مالوي، رخشان بني‌اعتماد، يا به طور دقيق‌تر ملودرام و رئاليزم در يكي از ساخته‌هاي رخشان، زیر پوست شهر (1379) بود.

Friday 21 February 2014

The Humphrey Bogart Book

همفري بوگارت
ديويد تامسُن
ترجمۀ رعنا طاهرزاده

احسان خوش‌بخت - لورن باكال كه بعدها همسرش شد و تا دم مرگ با او ماند دربارۀ آن ديدار اول مي‌گويد: «تحفه­ای نبود. لاغرتر از آنی بود که تصور می­کردم. شلواری گشاد و بی­قواره، و پیراهنی نخی به تن داشت و شال­گردن انداخته بود اما به نظر مرد مهربانی می­آمد.» خيلي از ما هم وقتي او را روي پرده سينما يا صفحه تلويزيون ديديم احساسي مشابه داشتيم از عادي بودنِ غيرعادي و صميميتي گزنده. نام او همفري بوگارت است و دوست‌دارانش «بوگيِ» مي‌خوانندش. او ستاره‌اي است در حد كمال (كازابلانكا، شاهين مالت و داشتن و نداشتن را ببينيد)، اما بهترين فيلم‌هايش دربارۀ عدمِ امكان دست يافتن به كمال در انسان قرن بيستمي است.

The Gary Cooper Book

گری کوپر
ديويد تامسن
ترجمۀ عقیل قیومی

احسان خوش‌بخت - گري كوپر يكي از بزرگ‌ترين ستارگان تاريخ سينما و شمايلي اساساً آمريكايي است. در ايران او را براي آقاي ديدز به شهر مي‌رود و عشق در بعدظهر مي‌شناسند، به اضافۀ نيمروز و انبوهي وسترن ديگر كه اين تصور را به وجود مي آورد كه كوپر يكي از كابوي‌هاي مشهور سينمايي بوده. اين فرض درست است، اما او خيلي چيزهاي ديگر هم بوده كه در اين كتاب، ديويد تامسن، با شيطنت و طنزي كه يادآور خود فيلم‌هاي كوپر است، آن‌ها را به شيوۀ خودش بررسي كرده. تامسون حتي به كنكاشي شبه پليسي دست مي‌زند براي دريافتن اين‌كه آيا اين اعتماد به نفس محض بود كه كوپر را كوپر كرد يا هجوي آگاهانه از شمايل خود. چطور مردي بلندپروازي نداشت، اما چنين بلند و بالا پريد؟ مردي كه نقش‌هاي سخت و خاص را نپذيرفت، و اگر پذيرفت آن‌ها را سهل و آسان نشان داد. كوپر پدر ساده‌نمايي در بازيگري بود؛ بازيگر نامريي؛ حرفه‌اي‌ترين نابازيگر تاريخ سينما و تنها ستارۀ نابازيگر. مردِ مِن‌مِن‌كني كه هر جلمه‌اش را جوري مي‌گفت كه انگار براي به خاطر آوردنش زور مي‌زند. مرد بلند و بالايي كه هم مي‌توانست روستايي‌زادۀ از همه چيز بي‌خبر باشد و هم مجسمه‌اي يوناني از سنگ مرمر كه بهترين خياط‌هاي اروپايي جامه بر تنش كرده‌اند. تامسن هم دربارۀ پوشش روي مجسمه با شور و شوق حرف مي‌زند و هم دربارۀ آن‌چه زير آن پنهان است.

Jean-Luc Godard Interviews


گفتگوهاي گدار
با
تام مِلْن، اندرو ساريس، پالين كِيل، پنه‌لوپي گيليات، جاناتان رُزنبام، گيدئون باخمن، گاوين اسميت
گردآوريِ ديويد استِريت
ترجمۀ سوفيا مسافر

احسان خوش‌بخت - اين مهم‌ترين مجموعه گفتگوهاي انگليسيِ فيلم‌ساز، منتقد و مورخ برجسته و ساختارشكن موج نوي فرانسه و فراسوي آن، ژان لوگ گدار، سندي از سير دگرگوني و به يك معنا تكامل هنر، شخصيت و از همه مهم‌تر فلسفۀ سينمايي‌ اوست. نوعي تاريخ(هاي) مكتوب گدار، كه در آن از منتقدِ فيلمساز شدۀ درگير با زبان سينما، كه قطعات سازندۀ يك فيلم را جسورانه از هم جدا كرده و به شكل تازه‌اي سوارشان مي‌كند، به فيلم‌سازي انقلابي مدافع چين، فلسطين و ويتنام مي‌رسيم. از جايي در سال‌هاي 1980 مورخي شاعرمسلك و نقاشي ويدئويي در او متولد مي‌شود. فيلم‌هاي اخير گدار به نوعي تلفيق سه دورۀ او محسوب مي شوند، براي همين به ترجمۀ نسخۀ اصل كتاب مصاحبه‌اي تازه‌تر (2010) اضافه شده تا انعكاسي از تازه‌ترين دورۀ گدار باشد.

Monday 17 February 2014

The Cine Comic Strip Exhibition

The following pictures are from me and Naiel Ibarrola's exhibition of cinema, jazz and comic strip melting pot at Tehran's Aun Gallery, something we have casually named Cine Comic Strip. To my surprise, the website of Spanish Ministry of Foreign Affairs has taken note of our rather odd effort. On the day that I'm writing this, only two more days is left from the event which was received relatively well. Pop in if you are in Tehran!

Sunday 9 February 2014

Berlinale 2014

روز اول: هفدهم بهمن

هیچ چیزی بی‌معناتر نیست از دفترچه‌ی راهنمای جشنواره در روزهای اول یک جشنواره. اسم دویست و چند فیلم با دویست و چند کارگردان و هزاران بازیگر و نویسنده و عوامل فنی فهرست شده‌اند که بیش‌ترشان را نمی‌شناسید و بالطبع نمی‌توانید حدس بزنید کدام‌یک می‌تواند انتخاب مناسبی برای تماشا باشد. همیشه وقتی جشنواره تمام می‌شود، فیلمی پرآوازه می‌شود که در همان جشنواره‌ای بوده که شما هم در آن حضور داشته‌اید، اما هرگز انتظارش را نداشته‌اید که فیلم خوب یا مهمی از کار دربیایند و از روی جهل یا تراکم برنامه نادیده‌اش گرفته‌اید. مثلاً در جشنواره‌ی لندن فیلم غریبه‌ی کنار دریا اصلاً به فهرست برنامه‌ای که برای تماشا در جشنواره ریخته بودم راه پیدا نکرد، غافل از این که دو ماه بعد «کایه دو سینما» آن را به عنوان یکی از فیلم های سال انتخاب خواهد کرد.

Monday 3 February 2014

Notes on Philip Seymour Hoffman (RIP)

فيليپ سيمور هافمن
وقتي خودم نيستم حالم بهتر است

بازيگراني هستند كه هميشه زمان لازم است تا شناخته شوند. آن‌ها شانسِ گرگوري پك يا مارلون براندو را ندارند كه از فيلم اول تيتر «ورايتي» بشوند. از آدم‌هاي اين دسته، معمولاً بدون اين‌كه خودمان بدانيم فيلم‌هاي زيادي ديده‌ايم، اما هميشه بعد از سپري شدنِ زماني نسبتاً طولاني متوجه حضورشان مي‌شويم. از اين بازيگران با استعداد نقش‌هاي فرعي در اين چند سال دسته‌اي كوچك، اما قابل اطمينان درست شده است كه فيليپ سيمور هافمن در صدر آن قرار دارد. ظاهراً دلايل چنداني براي به خاطر نگه داشتنِ مردي با موهاي زرد و قهوه‌اي، پلك‌ها و ابروهاي روشن، لكه‌هاي قهوه‌اي روي پوستي رنگ پريده، شكم جلو آمده، دست‌هاي كلفت و سفيد و لبخندي مأيوس با نگاه غمگين وجود نداشت، اما سيمور هافمن به دلايلي كه اثبات آن يك دهه زمان برد مي‌خواست در خاطرمان بماند. اولين باري كه نظرها را واقعاً جلب مي‌كرد براي تماشاگران مختلف بين آقاي ريپلي با استعداد (1999) و كاپوتي (2005) در نوسان بود. در آن سال‌هاي نخست و فيلم‌هاي اول، طوري لباس مي‌پوشيد كه هميشه يادآور دانشجوهاي شلخته، اما با استعداد بود: اسنيكرز، جين‌هاي گشاد رنگ و رفته، كوله پشتي ولنگ و باز و كلاه كپي. تا امروز هم چيزي از آن بازيگوشي و بي‌توجهي پسري دبيرستاني در بيشتر نقش‌هايي كه بازي مي‌كند به جا مانده است

Friday 31 January 2014

Cine Comic-Strip in Exhibition


From February 7 until 19 of February, the Aun Gallery of Tehran is holding an exhibition of Cine Comic Strip works by me and Naiel Ibarrola.

اولين نمايشگاه «سينه كميك استريپ» من و دوست و همكارم نايِل ايبارولا از  18 تا 30 بهمن امسال در بنیان نگارستان آن تهران برگزار مي‌شود. برگزار كنندۀ اين نمايشگاه، كتايون يوسفي، در يادداشت معرفي اين پروژه مي‌نويسد:


Saturday 25 January 2014

Reports From London Film Festival: Intro

گزارش اختصاصي پنجاه و هفتمين فستيوال فيلم لندن 17 تا 28 مهر 1392
بايد اين‌جا اژدها خفته باشد

اين گزارش فرمي روايي ندارد، براي اين كه فستيوال فيلم لندن روايتي از خودش ندارد. فستيوال بسيار طولاني است (حدود يك ماه براي سينمايي‌نويس‌ها و 12 روز به طور رسمي)، طاقت‌فرساست (باران مي‌آيد و روز مثل شب تاريك مي‌شود و در برنامه‌ريزي‌اش فاصله سينماها روز به روز بيش‌تر مي‌شود)، بهترين‌هاي ديگران را دستچين مي‌كند و با مديريت تازۀ كلر استيوارت، آدم‌هايش بيش‌تر به فكر سه بار در روز لباس عوض كردن هستند تا دميدن اكسيژن فيلم به فضاي آن. اگر چه فستيوال آن‌قدر فهميده و دموكراتيك هست كه مونوكسيد كربن فرش قرمز و فيلم‌هاي بد را به زور وارد حلق كسي نكند. در واقع دويست و چند فيلم نشان از احترام به گستردگي سلايق و عقايد مي‌دهد، چيزي كه فقط از بابِلِ نو، لندن، برمي‌آيد.
بنابراين اگر روايت يا قصه‌اي بر حسب سير وقوع حوادث و كرونولوژي فيلم‌ها وجود ندارد، به جايش يادداشت‌هاي پراكنده از پنجاه و چند فيلمي كه ديدم خواهد آمد كه آن‌ها را دسته‌بندي‌هاي ساده‌اي، بر اساس علاقه و كشش شخصي، شكل داده است:

Reports From London Film Festival: Great Films & Masterpieces


گزارش اختصاصي پنجاه و هفتمين فستيوال فيلم لندن 17 تا 28 مهر 1392
بايد اين‌جا اژدها خفته باشد:
دستاوردهاي برگزيده
اين‌ها فيلم‌هاي محبوبم در فستيوال بودند.

درون لوئن ديويس (جوئل و ايتن كوئن، آمريكا): بعد از سال‌ها  به طور دقيق از لبوفسكي بزرگ براي اولين بار دوباره توانستم با برادران كوئن ارتباط برقرار كنم. لوئن ديويس به شيوۀ فيلم‌هاي بهترِ برادران، خلوص روايي و وفاداري به زمان و فضاي داستان را جايگزين «اشارات» و «متاكامنتري» عقيم هميشگي كرده. اما لوئن تصويري است بسيار گيرا از آمريكاي اوايل دهه  هم هست1960، از روزهاي كندي، خليج پيگز، جك كرواك، محبوبيت موسيقي پاپ، به روايتي از روزهايي كه كهنه و نو به مبارزه‌اي علني بي‌ترحم دست زدند. به همين ترتيب روايت فيلم بر تقابل بين آمريكاي پير و كهنۀ تهيه‌كننده‌ها، مدير برنامه‌ها، كاسبان و نمايشگران قديم، استادهاي دانشگاه با آمريكاي نوي يك خوانندۀ ناكام و بي‌عرضۀ فولك به نام لوئن ديويس سازمان يافته.

Friday 24 January 2014

Reports From London Film Festival: Essentials

گزارش اختصاصي پنجاه و هفتمين فستيوال فيلم لندن 17 تا 28 مهر 1392
بايد اين‌جا اژدها خفته باشد:

فيلم‌هاي ضروري
فيلم‌هايي كه بايد ديد. فيلم‌هايي از داستان آدم‌هايي كه مي‌شناسيم و آن‌هايي كه نمي‌شناسيم و اثبات سينمايي اين كه هر دو به يك اندازه جذاب و مهمند:

گيري‌گيري (محمد صالح هارون، چاد و فرانسه): عنوان فيلم اسم مستعار رقاصي فلج در آفريقاست است كه با دختر مورد علاقه‌اش از دنياي فاسد شهري به روستا بازمي‌گردد. اين پرستوها به لانه بازمي‌گردندِ هوشمندانه، با ريتم افسون‌كنندۀ آفريقايي و تصاوير بي‌ايرادش يكي از بهترين فيلم آفريقايي حاضر در فستيوال است.

Thursday 23 January 2014

Reports From London Film Festival: Straight Stories

گزارش اختصاصي پنجاه و هفتمين فستيوال فيلم لندن 17 تا 28 مهر 1392
بايد اين‌جا اژدها خفته باشد:
داستان‌هاي سرراست
اين‌ها فيلم‌هايي هستند كه توده‌هاي مردم دوست خواهند داشت و نزد سازمان‌هاي دولتي و نيمه‌ دولتي و گردانندگان اسكار هم محبوب خواهند بود. اما با توجه به سابقۀ فيلمسازان اين مي‌توان آن‌ها را به نوعي قدمي به عقب و فيلم‌هايي نسبتاً دست به عصا نيز خواند. خلاصه‌اش، فيلمسازان خوبي كه فقط دارند فن‌سالاري‌شان درخشانشان را به كار مي‌گيرند:

 دروغ آرمسترانگ (الكس گيبني، آمريكا): عنوان فيلم دقيقاً موضوع آن است، طولاني‌ترين دروغ دنيا كه توسط لنس آرمسترانگ، قهرمان مسابقات دوچرخه‌سواري، دربارۀ مصرف نكردن مواد نيروزا به مردم، رسانه‌ها و كميته‌هاي ورزشي گفته شد. فيلم دو ساعت طول دارد، اما مثل يك داستان سر آرتور كانن‌دويل در انتهاي هر صفحه پيچش تازه‌اي در داستان نيروي بيش‌تري به فيلم مي‌دهد. گيبني علاقه‌اي به بررسي تأثير تزوير و فريب و برداشتن لايه‌هاي متعددي كه در هر دروغ جهاني و ميليوني وجود دارد نشان نمي‌دهد، به همين خاطر فيلم در حد يك سرگرمي بسيار خوش‌ساخت باقي مي‌ماند كه شانس خوبي براي بردن دومين اسكار مستند گيبني (بعد از تاكسي به سويۀ تاريك) دارد.

Wednesday 22 January 2014

Reports From London Film Festival: Disappointments

فقط عشاق زنده ماندند
يأس و اميد: فيلم‌هايي مأيوس كننده از كارگرداناني مستعد
فيلم‌هايي كه از آن‌ها انتظار بيش‌تري داشتيد و كارگردان‌هايي كه دوستشان داريد و يا با فيلم‌هاي قبلي‌شان آينده‌اي بهتر را به شما وعده داده بودند، اما با اين فيلم چنين نشد، اما هنوز به آينده اميدواريد.

 تام در مزرعه (زاويه دولان، كانادا): در فستيوال پارسال، ساختۀ قبلي دولان، Laurence Anyways، با ستايشش از عشق، سينتي‌سايزرهاي دهه هشتاد و لباس‌ها و مدل موهاي بد سليقه‌اش فيلمي فراموش‌ نشدني‌ بود، اما اين فيلم، با بازي خود دولان خوش‌قيافه در نقش اصلي، يك دهم توان لورنس را ندارد. سينماي كوئير يا فيلم‌سازان كوئير هميشه تمايل داردند وارياسيوني بر تم «زنداني و زندان بان» (با تمام اشارات مربوط به قدرت، آزار، تسلط و جنيست در چنين داستان‌هايي) خلق كنند. در اين فيلم دولان به مزرعۀ خانوادگي دوست تازه درگذشته‌اش در بخش فرانسوي زبان كانادا مي‌رود و اسير مادر شكننده و برادر هوچي و قلدر دوست متوفي مي‌شود. فيلم تمريني مأيوس كننده در رابطۀ بين خودآزاري و رهايي دروني است، اما هيچ چيز تازه‌اي به اين مضمون اضافه نمي‌كند.

Tuesday 21 January 2014

Reports From London Film Festival: Worth Seeing Titles


ديدني‌هاي مشروط
اين‌ها معمولاً فيلم‌هايي متوسطند كه مي‌توانند لحظه‌هايي وراي ميانه‌رويِ ملال‌آورِ سينمايي فيلم‌هاي گروه بالا خلق كنند. مثل آدم‌هايي در كافه‌اند كه ديدن هرروزه‌شان غيرقابل تحمل و حتي براي سلامتي زيان‌آور است، اما بدتان نمي‌آيد سالي يك‌بار خبري از آن‌ها بگيريد.

Monday 20 January 2014

Reports From London Film Festival: Avoid!

شطرنج كامپيوتري
فيلم‌هايي كه بايد از آن‌ها بر حذر باشيد
اين بخش شامل فيلم‌هايي مي‌شود ممكن است بيننده از خودش سؤال كند اصلاً چرا ساخته شده‌اند؟ جواب مي‌تواند معمولاً يكي از اين‌ها باشد: اين فيلم با اتكا به تماشاگران وفادار و در اقليت از يك گونه يا موضوع خاص ساخته شده يا با سرمايه‌هاي شبه دولتي و قوانين حمايتي اتحاديۀ اروپا ساخته شده‌اند. و يا اين كه اصلاً اين فيلم‌ها را كارگرداني به لطفِ سخاوتمندانه تكنولوژي نسبتاً ارزان ديجيتال ساخته، اما بهتر است ايشان به مشاغل ديگر روي بياورد. اگر هر كدام از اين فيلم‌ها را ببينيد و خوشتان بيايد، مسأله فقط تفاوت سليقه خواهد بود.

Monday 13 January 2014

Notebook's Fantasy Double Features of 2013

http://mubi.com/notebook/posts/notebooks-6th-writers-poll-fantasy-double-features-of-2013
How would you program some of 2013's most interesting films into double features with movies of the past?
Here is my answer.

Sunday 12 January 2014

...Occasionally I Saw Brief Glimpses of Beauty


نيمۀ دوم بهترين‌هاي سينما در سال 2013
همان طور كه پيش مي‌رفتم هر از گاه بارقه‌هايي كوچك از زيبايي مي‌ديدم
احسان خوش‌بخت

رو به پايان سال ميلادي، چند نشريه آنلاين از من فهرست فيلم‌هاي برگزيده‌ام در سال 2013 را خواستند. كاري كه اين‌جا كرده‌ام تلفيق چند انتخاب متعدد براي اين نشريات است. به علاوه فيلم‌هاي برگزيده را به صورت «دو فيلم با يك بليط»‌هاي خيالي نوشته‌ام، فيلم‌هايي كه ديده شدنشان در كنار هم به كمك بيننده مي‌آيد. بعضي از فيلمْ دوم‌هاي اين بازي فيلم‌هايي قديمي‌اند و الزاماً در سال 2013 به نمايش دوباره درنيامده‌اند يا اين كه لااقل من آن‌ها را در اين سال نديده‌ام. بخش اول فهرست را مي‌توانيد در اين جا بخوانيد. (توضيح: در نسخه‌اي از اين مقاله كه در ماهنامۀ 24 چاپ شد جاي زندگي آدل را در آخرين لحظه فيلم متوسط فرانسس ها گرفت، چون اعلام كردند چاپ كردن يادداشت ستايش‌آميز از فيلم كشيش مايۀ دردسر خواهد بود.)


سينما x نصفِ روز:
منع (كن برنز، لين نويك، 2011) + همان طور كه پيش مي‌رفتم هر از گاه بارقه‌هايي كوچك از زيبايي مي‌ديدم (جوناس ميكاس، 2000)
تنها تم مشترك اين دو فيلمْ درازاي بيش از حد طول زماني آن دوست و البته به همين خاطر كم‌تر وجود سالمي قادر است پشت سر هم به تماشايشان بنشيند. نام فيلم اول اشاره دارد به دورۀ منع مصرف مشروبات الكلي در آمريكا (Prohibition) كه باعث رواج ياغيگري و گنگستريزم شد. با زماني بيشتر از شش ساعت، اين فيلم در اصل در سه قسمت براي تلويزيون ساخته شده (به ترتيب: ملت الكلي، ملت قانون‌گريز و ملت متظاهر) و در مجموعه ديگر آثار كن برنز دربارۀ تاريخ آمريكا قرار مي‌گيرد (آثار ديگر دربارۀ موسيقي جاز، فوتبال آمريكايي، جنگ‌هاي داخلي، فرانك لويد رايت، پارك‌هاي ملي) و جزييات فراواني دربارۀ رابطۀ فرهنگ و سياست با الكل در دوره‌هاي مختلف «تَر» (آزادي الكل) و «خشك» (منع آن) دارد. فيلم دوم، كه در بخش مرور كامل بر آثار ميكاس در انيستتوي فيلم بريتانيا به نمايش درآمد يك شاهكار 5 ساعت و نيمه است كه از عكس‌ها و فيلم‌هاي خانوادگي ميكاس تشكيل شده. فيلم مانند اسمش طولاني است، اما مثل خواب بعدظهر سبك است و سريع مي‌گذرد. هيچ فيلمي به اندازۀ آن حس گذر زمان را به بيننده منتقل نمي‌كند.

Saturday 11 January 2014

As I Was Moving Ahead...

نيمۀ اول بهترين‌هاي سينما در سال 2013
همان طور كه پيش مي‌رفتم هر از گاه بارقه‌هايي كوچك از زيبايي مي‌ديدم
احسان خوش‌بخت

رو به پايان سال ميلادي، چند نشريه آنلاين از من فهرست فيلم‌هاي برگزيده‌ام در سال 2013 را خواستند. كاري كه اين‌جا كرده‌ام تلفيق چند انتخاب متعدد است كه هر كدام قالب متفاوتي داشته‌اند. مثلاً يك نشريه فقط ده فيلم برگزيده را خواسته بود و ديگري گفته بود كه فيلم‌هاي مهم سال بر اساس تقسيم‌بندي‌هايي جزيي‌تر معرفي شوند. يكي يادداشت مكمل هم خواسته و ديگري فقط به نام فيلم‌ها اكتفاء كرده بود. از بين اين نشريات، MUBI Notebook، چند سال است كه بهترين‌هاي سال را در قالبي متفاوت عرضه مي‌كند. در موبي هر نويسنده يك «دو فيلم با يك بليط» خيالي را به عنوان «بهترينِ» سال يا بهترين فيلم جفتيِ سال ارائه مي‌كند كه قانونش اين است يكي از فيلم‌ها بايد حتماً از بين فيلم‌هاي تازۀ نمايش داده شده در سال باشد و ديگري مي‌تواند فيلمي قديمي باشد، اما آن‌هم ترجيحاً بايد در طي سال در كلوب‌هاي سينمايي و سينماتك‌ها نمايش داده شده يا روي دي‌وي‌دي منتشر شده باشد. معمولاً هر نويسنده مضموني معين را براي پيوند دادن دو فيلم مورد نظرش پيدا مي‌كند.
در اين‌جا فيلم‌هاي برگزيدۀ سال را به مدل موبي به صورت دوتايي نوشته‌ام؛ فيلم‌هايي كه ديده شدنشان در كنار هم به كمك بيننده مي‌آيد. بعضي از فيلمْ دوم‌هاي اين بازي فيلم‌هايي قديمي‌اند و الزاماً در سال 2013 به نمايش دوباره درنيامده‌اند يا اين كه لااقل من آن‌ها را در اين سال نديده‌ام. 

Monday 6 January 2014

Top 10 of the Year for Senses of Cinema


This link will lead you to Senses of Cinema's World Poll in which a good number of film writers have picked their favorites in 2013. My participation can be found here, but I have an apologetic note about the presence of the Act of Killing on my list which I no longer continue to admire. On the contrary, its lack of any allusion to CIA's direct role in giving the names of the Communists to killers and what a decade later became known as East Timor tragedies is suspiciously absent from the picture.

Friday 3 January 2014

Stairs#15

Downhill (Alfred Hitchcock, 1927)

Erich Engel - Nanette (1940)

Sinfonía erótica (Jesús Franco.1980)

virgin among the living dead

 commissar accuses
 rainbow thief


London After Midnight



heaven can wait


L'étrange Madame X (Grémillon 1951)



night of the demon


the wise quacking duck

On Elizabeth Taylor

براي خواندن اين مقاله دربارۀ اليزابت تيلور، عكس بالا (اسكن مقاله) را كه حجمش سه مگابايت است روي كامپيوترتان ذخيره كنيد

Wednesday 1 January 2014