Saturday 6 April 2013
Friday 5 April 2013
Scorsese by Ebert (RIP Roger Ebert)
با اين وجود هميشه درسهايي براي يادگرفتن از ايبرت وجود
داشت، به خصوص اگر نوشتن براي روزنامه و يا مجلههاي با گرايشهاي عامهپسند
كارتان باشد. مثلاً طوري كه ايبرت داستان فيلم را بازگو ميكرد، هم داستان تعريف
كردن بود (كه از نظر من هميشه اتلاف كاغذ بوده) و هم تحليل (كه ايبرت آن را با
ظرافتي در خور انجام ميداد). او همچنين فيلمنامهنويس يكي از شوكهكنندهترين
فيلمهايي است كه در سالهاي جدي گرفتن علاقهام به سينما دادم، فيلمي با نام آنسوي
درۀ عروسكها، ساختۀ سلطان فيلمهاي «لُختي» مستقل آمريكايي، راس ماير. فيلمنامهاي
«كيچ»، هوشمندانه، بيپروا و مضحك كه مقدمهاي بود براي افسارگسيختگي هاليوود در
نمايش سكس.
در نهايت ميتوان به كتابهاي ايبرت اشاره كرد كه يكي از آنها،
اسكورسيزي به روايت ايبرت، در ايران چاپ شده و من مقدمهاي براي انتشار آن
در زمستان 1389 نوشتم كه قبلاً در اين وبلاگ منتشر شده و به مناسبت مرگ ايبرت
دوباره آن را تكرار ميكنم:
Wednesday 3 April 2013
Space in Film (A Lecture)
من براي سه دورۀ
نسبتاً طولاني و فشرده در مشهد تدريس سينما را با نتايجي مقبول آزمودم. بار اول
براي سي جلسۀ سه ساعته تاريخ سينما را از آغاز تا دهه 1960 در موسسهاي به نام
آگاهفيلم درس دادم كه تجربهاي بسيار آموزنده براي خودم بود، اگر چه از نظر مالي
فقط مدخلي تازه در كتاب اشتباهات زندگيام بود. بار دوم زبان سينما را در جلساتي
دربارۀ نما، رنگ، نور، فضا، تدوين و بقيه عناصر سينمايي در ده جلسه براي يك موسسۀ
زنان شروع كردم كه بالطبع بيشتر شركتكنندگان خانمها بودند و نشان دادند چقدر
بيشتر از مردها آمادۀ درك درست و منطقي زبان سينمايند. بار سوم و آخر، در همان
موسسه زنان و با گروهي كمابيش متشكل از شركتكنندگان دورۀ قبل ژانرهاي سينمايي را در
ده جلسه درس دادم.
اين نوار صوتي
جلسه فضا و معماري در سينماست از دورۀ دوم. طول جلسهها مثل هميشه سه ساعت
است (كه هميشه بين پانزده دقيقه تا نيم ساعت طولانيتر از پيشبيني اوليه به درازا
ميكشيد، بدون اينكه شركتكنندهاي جلسه را ترك كند.) شيوۀ هميشگيام، مقدمهاي
به مدت حدود بيست دقيقه بود، بعد نشان دادن اسلايدها و بعد نمايش تكههاي از فيلمها.
متأسفانه در اين فايل صوتي اسلايدها و فيلمها وجود ندارند، اما از روي نامشان ميتوانيد
به نوعي فيلموگرافي دربارۀ آن موضوع دست پيدا كنيد، و چه بسا كه بسياري از فيلمهاي
اشاره شده در اين جلسه را پيشاپيش ديدهايد.
بخش اول
بخش دوم
Tuesday 2 April 2013
Jesús Franco (1930-2013)
خسوس فرانكو، روباتِ
فيلمسازِي اسپانياييتبار و سلطانِ سينماي مدرن ردۀ B، سينماي «آشغال» اروپايي، سينماي «اكسپلويتيشن»، سينماي
اروتيك و هر عنوان ديگري مبني بر سوءاستفاده، اغراق و زيادهروي در سينماي فراملي
اروپا، امروز در 82 سالگي در مالاگاي اسپانيا درگذشت.
او نزديك به 200
فيلم در ژانرهاي مختلف و با نامهاي متفاوت و مستعار كارگرداني كرده است. بين آنها
جِس فرانك، جِس فرانكو، كليفورد براون، جي پي جانسن، لني هِيدِن، كندي كاستر،
ديويد كون، ديو تاف، دن سايمن، فرانك هولمن، فرانكو مانرا در فيلمهاي بيشتري
تكرار شدهاند. اگرچه براي كارگرداني با وسوسهاي ابدي براي سكس و شكنجه، داشتن
نامي مثل خسوس فرانكو به خودي خود به يك شوخي شبيه است (خسوس همان مسيح است و
فرانكو، كه البته اسم رايجي در اسپانياست، نام ديكتاتور سفاك اسپانيايي است كه مهمترين
فيلمهاي خسوس همزمان با حاكميت او ساخته شد. من به تازگي فهميدم كه تلويزيون
اسپانيا در دهههاي 1970 و 1980 از نظر نمايش برهنگي در سطحي بالاتر از بقيه
كشورهاي اروپايي بوده كه براي كشوري كاتوليك بسيار عجيب به نظر ميرسد. به نظر من
بين اين پديده، ديكتاتوري فرانكو و فيلمهاي خسوس فرانكو رابطهاي مهم و قابل
مطالعه وجود دارد.)
Sunday 31 March 2013
Notes On The Wild Bunch
اين يادداشت شخصي بر اين گروه خشن
از پروندۀ سام پكينپايي كه براي ماهنامه فيلم گردآوري كردم جا ماند. دليلش
يا ازدحام مقالهها بود يا عدم علاقۀ سردبير به اين نوشته كه اين صورت احتمالاً
متن را خيلي ادبي و دور از سبكهاي آزموده شده در ماهنامه فيلم ديده بود. نويسندۀ
اين مقاله آدمي است گوشهنشين، بنابراين حدس ميزنم از آمدن اسمش در اينجا چندان
خشنود نباشد، به خصوص اينكه آدمي است كمالگرا و بعد از نزديك به هشت سال حتماً
نگاه ديگر و تازهاي به اين اثر محبوبش دارد. بنابراين از اسم «فردوسي» به جاي
نويسندۀ مقاله استفاده ميكنم.
مجموعه پكينپا در زمان خودش طولانيترين
پروندۀ ماهنامه فيلم شد (پنجاه صفحه)، اما با كمال تأسف آن بخشي كه به طور
مستقيم زير نظر من گردآوري نشده بود هيچ نشاني از گرايشهايي كه به دنبال آن بودم – به عنوان
مروري «معاصر» بر پكينپا – نداشت و بيشتر شامل نامههاي فدايت شوم بود. اين
مسأله باعث شد تا بعد از آن در هيچ حركت جمعي كه شركتكنندگانش را به خوبي نميشناسم
سهيم نشوم.
فردوسي مينويسد:
«اين گروه خشن و همة فيلمهاي ديگر سام پكينپا
گزارشهايي متواتر از تقديس معصوميتاند. مجموعهاي از رذائل همراه با سلسلهاي
پايانناپذير از كشتن و كشتهشدنها، بهانهاي براي هرچه درخشانتر جلوه دادن برق
معصوميت در چشمان كودكان و دستمايهاي براي تأكيد مستمر بر دوستيهاي مردانه. بيش
از اين همان بازي گلوله و حديث از پا درآمدنهاي همواره است، شكستن، فروپاشيدن و
چهرة ترس را نمايان ساختن در هنگامهاي كه اسطورههاي انسان معاصر از هيأت خداياني
باشكوه به قالبهاي بيجان درآمدهاند.
Friday 29 March 2013
Film Noir Reevaluated, Part I
سينماي نوآر: يك ارزيابيِ
تازه
بيش از حد بزرگ شدهها در برابر قدرندیدههاي دنياي نوآر
نوشتۀ اريك بيتنر (Eric Beetner)
ترجمۀ مهيار افشار (ويژۀ يادداشتهاي سينماتوگراف)
همه ما فکر میکنیم
که فیلمهای کلاسیک را خوب میشناسیم، ولی با مروری در جنجالهای رسانهای و
تبلیغاتی اغلب درمییابیم که فقط داریم حرفهای دیگران را تکرار میکنیم. اما شاید
بهترین راه برای دریافت پاسخ واقعی، نگاهی دوباره به فیلمهای قدیمی و يا جدیدِ
کمتر دیده شده و کشف دوباره ارزشهای آنها باشد.
شما میتوانید
به لیستی که انستیتوی فیلم آمریکا با عنوان «صد فیلمی که قبل از مرگ حتماً
باید ببینید» معرفی کرده، نگاهی بیندازید. اما آنچه که ما عمیقاً از آن لذت می بریم،
کاملاً درونی و شخصی است و همان است که مهمترین عامل ایجاد پيوند ما با فیلم و يا
هر هنر دیگری است. حتی شاید شما نسبت به شخصی که در این زمینه تحصیلات دانشگاهی
دارد، نظر متفاوتی در مورد این که کدام فیلم بهتر است، داشته باشید.
هر چند فیلمهای
نوآر شاخص کمتر موضوع جدل قرار میگیرند. برای مثال، غرامت مضاعف (1944)، نوآر
یا غیر نوآر، فیلم بزرگی است، هستند بسیاری فيلمهاي دیگر که لقب نوآر را به زور
با خود حمل میکنند و یا حتی بسیاری اوقات به صف مقدم بحث رانده می شوند.
شاید برای مردم
معمولی تعداد فيلمهاي نوآر از ده دوازده عنوان تجاوز نکند، اما اگر واقعاً میخواهید
به علایق دیوانگان فيلمهاي نوآر پی ببرید باید فيلمهايي بسیار فراتر از آن فهرست
کوچک را ببينيد.
آنچه ما انجام
دادهایم یک نظر سنجی غیررسمی است میان متخصصان بزرگ و پیشروی این ژانر، و پاسخی
که آنها به این سؤال دادهاند: «کدام فيلمهاي مشهور را خسته کننده و کدام را لایق
توجه بیشتری میدانيد؟»
فیلمهایی که
بیش از حد مورد توجه قرار گرفتهاند از نمای دور بد به نظر نمیآیند. آنها فقط
بیش از آنچه لایقش بودهاند قدر ديدهاند، آن هم با هزینه کردن از فيلمهاي دیگری
که در اصل بهتر بودهاند. آنچه که در ادامه میآید فهرستي است از فيلمهاي نوآری
که شاید کمی در مورد آنها اغراق شده، و در برابر هر کدام پیشنهاد دیگری است از فیلمهایی
که کمتر دیده شدهاند و شاید خیلی راحت هم نتوان بدستشان آورد، بنابراین کشفی
ارزشمند خواهند بود.
Film Noir Reevaluated, Part II
براي خواندن مقدمه و بخش
اول به اينجا بازگرديد.
داشتن و نداشتن را میتوان به عنوان فیلمی در تاریخ سینما که
بیشتر تحت تأثیر زندگی خصوصی ستارههایش بوده، بازبيني كرد. حاصل کار مفرح و خوش
ساخت است، ولی در واقع فیلمی بوده که بیشتر جایگاه همفری بوگارت و لورن باکال را
به عنوان زوجي هالیوودی، محکم کرده است. احتمالاً داستان همینگوی هم از همین موضوع
ضربه خورده، چرا که کمتر شباهتی میتوان بین فیلم و داستان پیدا کرد.
Tuesday 26 March 2013
Saturday 23 March 2013
Houshang Kavousi (1922-2013)
دكتر اميرهوشنگ كاوسي، مورخ و منتقدِ سينما
(و بعضاً فيلمساز و بازيگر)
و پدر نقد فيلم مدرن و علمي در ايران، ديروز، در دومين روز سال نو، در بيمارستان سيناي تهران درگذشت.
شيفتگي من به او از لحن بي پروايش، كتهاي كشمير و لم دادن بي قيدش در صندلي در برنامههاي تلويزيوني سينمايي
(به خصوص برنامههاي علي معلم)
شروع شد.
بين دوران دبيرستان و دانشگاه، به لطف حميدرضا صدر، براي اولين بار با قهرمانم در خانهاش در خيابان وليعصر
(پهلوي)، حواليِ پارك ملت، ديدار كردم، وقتي كه تازه از سكتهاي جان سالم به دربرده و با سرسختي به تمرين براي بازگشت به زندگي عادي مشغول بود.
Tuesday 19 March 2013
Hawks and Jazz
from L: Dorsey, Goodman, Barnet, Hawks, Hampton |
Only seven years passed since the completion of the Ball, producers thought that the very successful idea can be used again, and this time the professors should search for a new word, JAZZ!
Howard Hawks, the same director who made Ball of Fire, was hired again for the job. Unlike professors of the story, Hawks had a great understanding of American modern popular music and even has incorporated them into his film. (see Hoagy Carmichael's glowing presence in To Have and have Not) The script, written and rewritten by an army of writers, based on an original idea by Billy Wilder and Thomas Monroe, was considered too messy to be credited to anyone, therefore the whole weight was put on jazz and jazz musicians, and rightly so.
Monday 18 March 2013
More Favorites of the Year (for 24 Monthly)
جِم كوهن، كارگردانِ ساعاتِ موزه - بزرگترين كشف سال |
براي شمارۀ نوروز ماهنامه 24 به پرسش آنها
دربارۀ فيلمهاي مورد علاقهام در سال گذشته پاسخ دادم، همينطور به اين سوال كه «ميخواهيم
بدانيم كدام فيلم مهم و ظاهراً معتبر، نتوانسته شما را بههيجان بياورد. فيلمي كه
بهدليل سابقه سازندهاش يا تعريف و تمجيدهايي كه دربارهاش شنيده بوديد، انتظاري
براي شما ايجاد كرده كه موقع تماشا برآورده نشده.»
***
سزار بايد بميرد و عشق، به
دلايلي كه برايم روشنتر از روزند، و همينطورقلمروي ماه، اين يكي بدون اينكه دقيقاً بدانم چرا. (شايد به اين خاطر كه
بعد مدتها فانتزيِ فيلمي از سينماي آمريكا باوركردني بود و تصاوير، به فرحبخشي
كتابي مصور.) لازم است دوباره تكرار كنم كه براي من بهترين فيلم سال و يكي از
نشانههاي نوزايي هنر سينما ساعات موزه بود و البته يكي از بهترين و درخشانترين
آثار سينمايي دربارۀ جنوب آمريكا، برني، كه در آن ريچارد لينكليتر سينماي
كاپرا را معكوس بازآفريده. بين فيلمهاي ليموزيني سال (هولي موتورز و كازموپوليس)
فيلم كراننبرگ سندي مهم دربارۀ تبخير سريع دنياي امروز به فرم فرار و تبيينناپذير
مجازي است و براي همين آن را به فيلم كاراس كه آغوشي باز براي دوران تبخير دارد ترجيحش
ميدهم. اما آيا بين كساني كه در ستايش هولي موتورز همصدا شدند، كسي به
نگاه واپسگراي فيلم به زنان اشاره كرد و منهاي ژينت ونساندو، كسي يادآور شد كه زن
خانهدار حومهنشين به صورت ميمون تصوير شده است؟
Friday 15 March 2013
Notes on Jean-Pierre Léaud
آنـتـوان
ژان پير لئو البته كه با نام ژان پير، پسربچه
پاريسي بازيگوشي كه خيلي زودتر از سنش از دنياي بزرگترها سر درآورد، به دنيا
آمد، اما وقتي فرانسوا تروفو نيمي از شخصيت خودش را در چهارصدضربه به او
داد و نيمي ديگر را به تخيل خود ژان پير واگذاشت، ديگر تصور ژان پير جداي از
آنتوان دوآنل (كه نام او در پنج فيلم تروفو بود و شخصيتش در تمام فيلمهايي كه پس
از آن بازي كرد) غيرممكن مينمود. به نظر ميرسد خود ژان پير، لااقل تا زماني كه
بين دنياي تروفو و گدار دوپاره شد به آنتوان بودن ادامه داد و تا امروز، هر زمان
شرايط برايش دشوار شد، دوباره به جلد آنتوان بازگشت تا بتواند آزادانه در شهر
بچرخد، عكسهاي تابستان مونيكاي برگمان را بدزد، قايمكي سيگار بكشد و زندگي
شبانه شهر را از دريچه چشمان معصومش با شگفتي و اشتياق دنبال كند.
Thursday 7 March 2013
Monday 4 March 2013
Pops on Beats
در شمارۀ نوروز ماهنامۀ سينمايي «فيلم» نقد نسبتاً بلندي از من خواهيد ديد بر اقتباسِ والتر سالس از در جادۀ جك كرواك. در واقع من آن نقد را بهانهاي قرار دادهام براي توضيح دشواريهاي برگردان سينمايي آثار نويسندگان نسل «بيت» (Beat) و همينطور ترديدهايي كه دربارۀ در جاده – چه كتاب و چه فيلم – دارم. در انتها فهرست كوچكي از فيلمهاي «بيت» مورد علاقۀ من خواهيد ديد كه البته بعضي از انتخابها ارتباط مستقيمي با جنبش ندارند و بيشتر ايدهآلهاي شخصياند دربارۀ اينكه يك فيلم «بيت» چگونه بايد باشد.
براي فهرست كردن فيلمهاي «بيت» هفتۀ گذشته به
تماشاي آثار سينمايياي گذشت كه از زمان انتشار در جاده در اواخر دهه 1950
تا امروز ساخته شدهاند. بالطبع تعداد زيادي مستند دربارۀ سردمداران «بيت» وجود
دارد كه من به آنها اشاره نكردهام و خارج از دايرۀ انتخابم قرار دارند.
Friday 1 March 2013
50 Essential Iranian Films
Amir Arsalan-e namdar (Shapur Yasami, 1954) |
From Keframe, Fandor's journal of cinema:
Houshang Golmakani is the editor-in-chief of the Iranian Film Monthly, the first post-revolution film journal in Iran which, amazingly, has survived for 30 years. Aside from his full-time presence in the office of Film Monthly in downtown Tehran, he has written books on Iranian cinema and directed Stardust Stricken (1996) about Mohsen Makhmalbaf. This list doesn't necessarily represent the monuments of Iranian art-house cinema, but it is something of a map for those curious cinephiles who want to know more about Iranian cinema as a very special and somehow unique film industry. It is important to know that Iranian national cinema is not limited to names like Kiarostami, Makhmalbaf or Panahi. Aside from the work of great filmmakers with artistic ambitions since 1960s, there are certain kinds of commercial films that deserve attention, especially considering the fact that some of them present the “national genres” at their best. So let’s say this: here are 50 films that are essential to understanding Iranian cinema.
Wednesday 27 February 2013
Jonathan Rosenbaum @ 70
Jonathan Rosenbaum (image courtesy of TimeOut) |
Jonathan Rosenbaum turned seventy today. To celebrate his birthday, while he is busy teaching a course on film criticism in Mexico City, I have three pieces to offer, or rather Jonathan has provided me with three invaluable pieces to share with my readers:
INTERVIEW WITH JONATHAN ROSENBAUM ABOUT JAZZ AND CINEMA
AN INDEX OF JONATHAN ROSENBAUM'S ARTICLES ABOUT JAZZ AND FILM
JONATHAN AS YOUR JAZZ DJ, WITH A PLAYLIST OF HIS FAVORITE JAZZ TRACKS
Still there is plenty of great tributes to Jonathan by my colleagues in Keyframe, including a video portrait by Ignatiy Vishnevetsky and Kevin B. Lee, and few hours into the party, Kevin returns with his Critic as Performer: Jonathan Rosenbaum on Stage, on Screen.
and happy birthday JR!
Monday 25 February 2013
Abbas Kiarostami, Up Close
After forty years of making films and collecting a wide range of awards and golden statuettes, Abbas Kiarostami retains a unique innocence alongside his earned artistic sophistication. He reminds us of characteristics endangered in the contemporary Iranian cinematic landscape, where censorship prevents filmmakers from speaking their minds and government-approved, state-supported cinema produces the major box-office hits.
Here, Kiarostami—interviewed by Iranian film critic (and my teenage years’ film-watching companion) Nima Hassani-Nasab in Farsi in 2012 and translated by me as Kiarostami’s work gets a close-up with a Film Society of Lincoln Center retrospective and the opening of his latest, Like Someone in Love, in U.S. theaters next week—shows a face that cannot be easily seen in his English-language interviews. Heavily quoting Persian poets (though the resonances are, sadly, lost in the translation), and trusting the interviewer, the filmmaker takes off his dark glasses to reveal the eyes of a vulnerable, melancholic man who sees his life and the cinema itself not worthy of all the suffering he has been through.
The conversation covers many details of Kiarostami’s life and career, but mostly focuses on Shirin which is probably the only film in history of cinema in which all the female stars of one country have both appeared and have cried. The interview was conducted in Kiarostami’s north Tehran house, with tables loaded with printed papers of the Iranian maestro’s latest book: Night in the Classic & Modern Persian Poetry. The last two volumes of that controversial project were about the water and the fire in Persian poetry. Kiarostami’s own poetic art still lies in the sublime encounter of the mighty elements of this universe with tiny, funny details of ordinary life. And it’s as cinematically as fresh as the invention the wheel.
Thursday 21 February 2013
Phallic Domination in the 70s Hollywood
سلطه در هالیوودِ دهه
هفتاد: در جستجوی آقای گودبار (1977)
زنانگي و مكافات
ان کاپلان
ترجمۀ كتايون يوسفي
همانطور که مالی
هسکل و دیگران به درستی به آن اشاره کردهاند، از اواسط دهۀ 1960 و همزمان با
آغاز جنبش زنان دو دسته فیلم در سینمای تجاری آمریکا ظهور کرده و غالب شد. گروه اول
برای طفره رفتن از مسائل مرتبط با تفاوت جنسیتی، زنان را کاملاً از فیلم حذف کرد
(فیلمهایی که به buddy-buddy
يا رفيقِ [مرد] جونجوني شناخته میشوند) و گروه دوم، وقتی که دیگر
اجتناب از این مشکلات ممکن نبود، خشونت و تجاوز به زنان را نشان داد. زمینه ظهور
این دسته دوم را فیلمی چید که با آنکه در زمان نمايشش، در 1960، متهم به نمایش غیر
ضروریِ سادیسم شد، اکنون بسیار جلوتر از زمان خود تلقی میشود: تامِ چشمچران
اثر مایکل پاول. این فیلم شاید بیشتر از هر فیلم دیگری تلاش نیروی مردسالاری برای
خنثی کردن تهدیدِ وارد از جانب زن را مینمایاند؛ تلاشی که یا به شکل کنترل او
توسط نیروی gaze
بود (نمونه: كاميل اثر جرج کیوکر)؛ یا بت ساختن از او (نمونه: ونوس
موطلايي اثر جوزف فون اشترنبرگ) و یا قتل او (نمونه: بانويي از شانگهاي
اثر اورسن ولز).
Thursday 14 February 2013
Jean-Pierre Melville: An American in Paris [Book Review]
يادداشتي بر كتاب «ژان پير ملويل: يك آمريكايي
در پاريس» نوشتۀ ژينت ونساندو
نهنگِ سفيدِ ملويل
در 26 نوامبر 1987 خياباني در مركز شهر كوچك
بلفور در شرق فرانسه داشت به نام ژان پير ملويل نامگذاري ميشد، شهري كه ملويل ريشههايي
خانوادگي در آن داشت، گرچه تمام عمرش بهعنوان يك پاريسي از او ياد ميشد. شهردار
كه مشغول پردهبرداري از تابلوي تازه خيابان بود، در سخنرانياش، كه ميتواند درسي
براي تمام شهرداران باشد، به شوخي گفت كه درستش اين بود ما خيابان خلوت و محزوني
را در حومۀ شهر به ياد ملويل نامگذاري ميكرديم. حتي شهردارِ بلفور هم ميدانست
كه سينماي ملويل از نظر مكان و فضا دقيقاً مترادف با چيست.
با وجود شهرت فراگير ملويل كه با توزيع گستردۀ
ديويدي فيلمهاي او و نمايش دوبارۀ چند فيلمش در اين سالها به بالاترين حد خود
از اوايل دهۀ 1970 رسيده، براي خواندن كتابي تحيلي بر آثار او (به زبان انگليسي)
بايد سالهاي زيادي منتظر ميمانديم. خانم ژینت ونساندو، محقق سینمایی
فرانسوی-بریتانیایی، نويسندۀ اين كتاب تازه و استثنايي، ژان پير ملويل: يك
آمريكايي در پاريس، است.
Tuesday 5 February 2013
Jazz In High Heels
To avoid any misunderstanding, this post is going to be about film music, but I would like to start the story from an "improper" point which is charged with some risque themes - this point is a shot.
The shot below, from the opening credit of Satan In High Heels (1962) takes us to one of the hilarious moments of the fetishist cinema, of course, if one doesn't consider the whole film-loving affair as a fetishist obsession. What this credit-shot suggests, no matter how ridiculous, is truly justified in the film which follows: In Satan In High Heels the role of furs, leathers and lingerie which suppose to cover the voluptuous strip dancers is more significant than the work of actors or the direction.
Monday 4 February 2013
Film Ads In Iran#29: Nightcomers
The Nightcomers (1971) starring Marlon Brando and directed by Michael Winner, the English director who passed away last month, shown at the Tehran's uptown film theater Shahre Farang. Before the revolution (also after that), there was no organization for rating and certifying films in Iran (sure there was censor, but once films passed the censor, theaters had no obligation to follow any age restriction), but posters were using fake age limits as a sort of publicity. As this ad shows, the publicity campaign has used "no under-18 is allowed into the theater" to arouse curiosity and draw more audience to the film, especially those of under eighteen! [click on the images to enlarge]
Friday 1 February 2013
Notes on Stop For Bud
In 1963, Jørgen Leth, a Danish filmmaker (who was also a poet, art critic, controversialist and Tour de France commentator made a short, poetic and visually stunning film about the jazz pianist Bud Powell known as Stop For Bud.
The film, without showing much of Bud's piano playing, succeeds in achieving something that is hugely missing in jazz films of today: finding the right images (to the extent that filmmaker's visual vocabulary allows) to accompany the music, a constant translation from music to cinema and vice versa.
Tuesday 29 January 2013
Dave Brubeck: In His Own Sweet Way
Finally I managed to catch up with the long-awaited Dave Brubeck documentary, In His Own Sweet Way, now on BBC iPlayer (online streaming in the UK). My curiosity wasn't only about Brubeck, whose music has had a part in my life, but also I was eager to see director Bruce Ricker's last film, who made the landmark jazz film The Last of the Blue Devils (1979) about the legendary travelling band of the 1930s with Count Basie, Big Joe Turner and Jo Jones.
Bruce Ricker died in May 2011, two months after Brubeck’s great drummer and collaborator Joe Morello left us. Brubeck passed away recently, after a prosperous and amazingly productive and inspiring life. The only living member of the classic quartet is Eugene Wright whose powerful and subtle rhythmic support is the most overlooked, whenever the subject is Brubeck’s music...
Sunday 27 January 2013
Lang to King; Fellini to Fosse
هنر اروپايي، سرگرمي
آمريكايي، از لانگ به كينگ، از فليني به فاسي
مادامي كه سينماي
آمريكا مدنظر باشد تاريخ دوبار تكرار ميشود، يك بار تراژدي و يك بار موزيكال.
نمونۀ اول: چرخ و فلك [Carousel]
(1956)، بازسازيِ ليليوم (از فيلمهاي عجيب و پيچيدۀ فريتس لانگ؛ 1934) كه توسط
هنري كينگ در استوديوي فاكس و در قاب سينمااسكوپ انجام شده. هر دوي آنها از روي
نمايشنامه ليليوم (1909) نوشته فِرِنك مولنار ساخته شدهاند و شايد نتوان
فيلم كينگ را دقيقاً بازسازيِ فيلمي ديگر خواند، اما كافي است سكانس اول و ميزانسن
نمايش چرخ و فلك و متصدي عياش و آسمان جل آن بيلي بيگلو، و حتي لباسي كه بر تن
كرده، را ببينيد تا متوجه شويد اين لانگ است كه با تصويرپردازيهاي خيرهكنندهاش
دربارۀ دنياي آدمي حيوانصفت، اما بيگناه، كينگ را تحت تأثير قرار
داده است. فيلم داستان لمپن بيكارهاي است كه با دختري معصوم ازدواج و زندگي مشتركي
توأم با بيتوجهي و آزار را شروع ميكند. مرد در طي يك سرقت ناموفق كشته ميشود،
اما بعد از مرگ و در آن دنيا، براي جبران اشتباهاتش و دلجويي از دخترش كه بعد از
مرگ او به دنيا آمده، به او فقط يك روز فرصت داده ميشود تا به زمين برگردد.
Thursday 17 January 2013
Subscribe to:
Posts (Atom)